ایران، سرزمین پروژههای مدنی ناکرده است. خیلی از پروژههایی که در جاهای دیگر دنیا، حاکمیتها و ساختارهای مختلف انجام میدهند در ایران به امان خدا رها است. شاید در سایر نقاط جهان، دولتها و ساختارهای بوروکراتیک این احساس وظیفه را کنند که باید فلان کار و بهمان کار را برای جامعهشان انجام بدهند، اما اینجا سالها و دهههاست که این گونه نیست. به همین خاطر هر کدام از این بهبودها در ایران روایت دراماتیک پیدا میکند. روایتهایی که اکثرشان در انبوه تراژدیهای روزانه مجال بیان پیدا نمیکنند. من کتاب «گنجور، قدرتِ بینهایتْ کوچکها- شناخت اجتماعی وبسایت گنجور» را دوست داشتم. چون روایت یکی از پروژههایی بود که شاید در سایر نقاط جهان عادی باشند، اما در ایران به والذاریاتی اجرایی میشوند. آرشیو کردن میراث ادبی زبان هر کشوری و به روز کردن شیوههای دسترسی به آن، وظیفهی روزمرهی دانشگاههای برتر آن کشور است. دانشگاههای برتر دنیا نه تنها آرشیو زبانی کشور خودشان که آرشیو زبانی خیلی از کشورهای در نگاه اول بیربط به خودشان را هم با دقت هر چه تمامتر ایجاد میکنند. اما در ایران نه دانشگاه و نه حتی وزارتخانههای فرهنگ و علوم و... از عهدهی این کار برنیامدند. کاری که «حمیدرضا محمدی» خیلی گام به گام و آهسته و پیوسته از عهدهاش برآمده و امروز، گنجور به واقع گنجینهی ادبیات کهن فارسی است. کتاب شش فصل دارد، فصل اول داستان کودکی تا پایان تحصیلات دانشگاهی حمیدرضا محمدی را روایت میکند. فصل دوم هم داستان شکلگیری گنجور را میگوید. پسر ساکت روستای سنجان که که پدر واقعیاش را هیچ گاه ندید، اما ناپدریاش با او مهربان بود. ساکت و درونگرا بود و راهی آهسته را از روستای سنجان تا شهر اراک و بعد دانشگاه اصف, ...ادامه مطلب